بانوی اردیبهشت

حرفهای دل

بانوی اردیبهشت

حرفهای دل

یادداشت آخر

خدایا تو این سالی که گذشت میدونم که من بنده بدی بودم وخیلی نافرمانی کردم ولی خدایا همه امیدم به تو هست که میدونم بنده هاتو میبخشی.خدایا من هر چی دارم از توهست.میدونم که بدون تو هیچی نیستم.اگه امتحانم رو خوب دادم همه اش کار توهست.خدایا کمکم کن قدر تو رو بدونم و بنده خوبی برات باشم..کمکم کن اشتباهات گذشته رو جبران کنم و دیگه اونارو تکرار نکنم.خدایا کمکم کن تو این سال بنده خوبی برات باشم و  

رب زدنی علما و عملا و الحقنی بالصالحین

انتخاب رشته

رشته های زیر برای انتخاب در اولویتند:  

مغز واعصاب    

پزشکی هسته ای  

پزشکی فیزیکی و توانبخشی  

روانپزشکی  

پاتولوژی  

پرتو درمانی  

اطفال  

داخلی  

حالا ترتیب این رشته ها و براساس شهر هم مهم است.کاش میدونستم با چه ترتیبی این رشته ها رو انتخاب کنم بهتره.انتخاب رشته فقط تا فردا وقت داره.  

نتیجه امتحان

بالاخره نتیجه امتحان و رتبه ها اعلام شد.نمی دونم رتبه ام به چه رشته ای می خوره؛خدایا بازم مثل همیشه محتاج کمک تو ام که نتیجه این امتحان رو هر چی صلاحم هست قرار بدی.خدایا خودت کمکم کنم تا بتونم رشته ای قبول بشم که بیشتر به بندگانت خدمت کنم.

درک لحظه حاضر و زندگی در آن

انسان به ناچار در جبر زمان است و زمان اراده خودش را به ما تحمیل می کند.در بین زمانهای گذشته حال و آینده فقط زمان حال است که واقعیت محض دارد و در اراده ماست و صاحب آن هستیم و زندگی واقعی همیشه در لحظه اکنون جاری است.دیروز خاطره امروز است و فردا رویایی بیش نیست.کسی که از قید زمان رها شود و درگیر گذشته و آینده مبهم نشود دایما نو شدن را در خود احساس می کند.باید به طور مداوم توجه را به حضور در لحظه حال معطوف کرد و از گذشته دست کشید و از آروزها رها شد.تنها فرصت برای آرامش داشتن همین لحظه الان است.علوم روان پزشکی نوین به بیماران با بیماریهای مهلک مخصوصا سرطانها آموزش بسیار موثری می دهد که دایم تمرین زندگی در لحظه حاضر را تکرار کنند. 

 هیچ وقت یادم نمی رود موقعی که خاله ام بد حال شده بود به خاطر سرطانی که داشت همیشه غصه می خورد که چرا از زندگی اش خوب استفاده نکرده و حالا که موقع راحتی و لذت بردن از زندگی اش باید باشد با بیماریی دست به گریبان شده بود که روز به روز حالش را بدتر می کرد.حتی توی همان روز های بیماری هم غصه آینده نامعلوم نگذاشت که از زندگی اش چیزی بفهمد و مدام ناراحت بود و غصه می خورد که دیگر خوب نمی شود.  

اگر حال را رها کنیم به امید زندگی بهتر در آینده در اینصورت دچار ضرر می شویم چون چه بسا آینده آن طوری نباشد که ما توقعش را داریم. 

 این پست احتمالا آخرین پست من در سال 89 است. سالی که گذشت سالی با اتفاقات عجیب و غریب زیادی برای من بود. امیدوارم سال جدید برای همه دوستان سالی پر از خیر وبرکت و دوستیها و انشاالله سال ظهور باشد. از همه دوستان می خواهم مرا ببخشند و حلال کنند. به امید خدا در سال جدید دوباره با شما عزیزان خواهم بود تا به استقبال اردیبهشتی دیگر بروم......

و اما بعد

و بالاخره بعد از یک غیبت طولانی من  دوباره امدم.امدم که بگویم من هنوز زنده ام واینجا هنوز مال من است.و اما بعد چند نکته:  

دوباره بعد از یک مدت طولانی رفتم بیمارستان پیش نی نی کوچولوها البته نمیتونم بگم دلم براشون خیلی تنگ شده بود ولی خوب یه ذره تنگ شده بود.باز هم بیمارستان و باز هم نوزادان پره مچور و ...و باز هم زندگی.تجربه خوبیه کار با نوزادان.  

تو این مدتی که حبس خانگی بودم ودرس می خوندم یه بیماری تو مغز و اعصاب بود که خیلی توجه منو به خودش جلب کرد و منو متاثر کرد.این بیماری و در واقع سندرم اسمش لاکد این یا فرد قفل شده است.در این حالت قسمت پونز مغز از کار افتاده ولی کرتکس مغز سالم است و در نتیجه بیماری است که تنفس خود به خودی ندارد و بوسیله دستگاه تنفس میکند ولی در عین حال هوشیار است واگاهی دارد و چهار دست و پایش فلج است و فقط حرکات عمودی چشم را دارد. خدا کنه که هیچ وقت هیچ کس در خودش قفل نشود.در مقابل این بیماری یک بیماری دیگه هست که مدولای مغز سالمه و کرتکس مغز از کار افتاده در نتیجه بیمار در حالیکه چشمهایش باز است و چرخه خواب و بیداری را دارد و حتی بلع هم با کمک لوله معده قابل انجام است ولی اصلا به اطراف اگاهی ندارد مثل یک گیاه و اسم این حالت هم زندگی نباتی است. دراین حالت فقط اطرافیان بیمار از این حالت ناراحت می شوند و خود بیمار به وضعیتش اگاه نیست.. حالا قضاوت با شماست :به نظر شما کدوم یکی از این حالتها بدتره؟  

باز هم احتمالا من برای مدتی نخواهم بود. چوون دارم میرم مسافرت که بعد از امتحان هوایی تازه کنم.  

یه مساله مهم:نمیدونم اصلا نیازی به ادامه نوشتن و حیات این وبلاگ هست یا نه.