بانوی اردیبهشت

حرفهای دل

بانوی اردیبهشت

حرفهای دل

بانوی اردیبهشت....

امسال اردیبهشت بر خلاف سالهای قبل بود.هرسال وقتی اردیبهشت میرسید دلم نمی خواست زود تموم بشه و هوای بهاری شیراز و اردیبهشت شیراز هم که حال و هوای خودشو داشت.  

امسال دومین سالی بود که به خاطر مشغله درسی و کاری دلم می خواست اردیبهشت هر چه زودتر تمام بشه و حسرت دیدن اردیبهشت شیراز هم به دلم موند.راستی تولدم هم در راهه.......

مشهد

دارم میرم مشهد.حلالم کنید.  

دعام کنید؛دعاتون میکنم. 

این روزها

این روزها استرس زیادی دارم.فکرم خیلی مشغوله.مسایل درسی و مسایل زندگی دست به دست هم داده اند.خدایا مثل همیشه خودت کمکم کن.

بعضی وقتها از درس خوندن خسته میشم...فکرشو بکن:سه سال و نیم دیگه مونده.

امروز یاد خاطرات گذشته افتاده بودم و بعضی از اونها رو مرور کردم.

زیارت قم

جای همگی خالی؛در تعطیلات اخیر قم بودم و به حرم حضرت معصومه هم مشرف شدم. زیارت خوبی بود و حال و هوای خوبی هم داشت.حالی عوض شد و دیدار آشنایان هم میسر شد.فقط  یک بدی داشت و اون هم فکر امتحان بود که اگر نبود چیزی کم نبود....

بیماری فکر

سلام  

از این به بعد سعی میکنم چیزی حتی در حد یک خط هم شده بنویسم.اینجوری اینجا هم متروکه نمیشه.  

چند روزی هست که مود من پایین هست.خودم هم دقیقا علتش رو نمی دونم. مساله امتحانی که در پیش رو هست و شرایط خاص من همه دست به دست هم دادند.  

در روانپزشکی گاهی بعضی از بیماران خیلی فکر آدم رو به خودشون مشغول میکنند. آدم وقتی این بیماران رو میبینه باید خدا رو روزی هزار مرتبه شکر کنه. به نظر من هیچ بیماریی بدتر از بیماری فکر نیست.