نمی دانم چه بنویسم و یا چطوری بنویسم و یا از کجا بنویسم.به خاطربرخی ملاحظات از کشیکم می نویسم و البته از حرفهای دلم.
من دیروز کشیک بودم.در بخش یک نوزاد داریم که با آپگار خیلی پایین به دنیا آمده است و مرتب تشنج می کند.دیروز که رفتم از دستگاه جدا شده بود و خودش تنفس داشت.چقدر سخت است که مادری ۹ ماه بارداری راتحمل کند و در آخر یک بچه سی پی به دنیا بیاید.بچه ای که هنوز معلوم نیست چرا اصلا با این وضع دنیا آمده است.هر چی فکر میکنم در کشیک دیروز اتفاق دیگری نیفتاد!
بعضی وقتها خیلی از دست خودم عصبانی می شوم و حرص می خورم.آن وقتهایی که در بعضی شرایط احساسی عمل می کنم و یا وقتهایی که مرعوب دیگران شده و زیر فشار تصمیمی می گیرم و یا کاری انجام می دهم.
نمی دانم در این موارد آیا پشیمان شدن و تجربه اندوختن برای آینده کافیست یا نیاز به جبران هم دارد.ولی خیلی وقتها دیگر قابل جبران شدن نیست وفقط شرمندگی اش باقی می ماند و بس.
واقعا در این شرایطی که اینقدر خاص است و نه می توان حرفی زد و نه
می توان جبران کرد حتی نمی توان معذرت خواست چه کار می توان کرد؟به نظرم تنها راه چاره در این شرایط زمان است. امیدوارم با گذشت زمان همه چیز یا لااقل بعضی چیزها درست شود و من هم این تجربه را به تجربیاتم اضافه میکنم تا دیگر دچار پشیمانی و شرمندگی نشوم.پس خدایا:
زانجا که پرده پوشی عفو کریم توست
بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار
سلام و درود
امیدوارم موفق باشید در کارتان.
سر بزنید و وبلاگ دیگر من را هم حتما بخونید .
اگر گفتگو را دوست دارید من هم دوست دارم بحث و گفتگو های عمیق را.
سلام
خیلی ممنون
چشم
بحث عمیق؟!
سلام عزیز . یک کتاب دستم هست الان و مشغول خواندنش هستم که میگه هر تجربه ای در زمان خودش لازم بوده و بهترین کار ممکن واسه انجام . پس خودم رو به خاطرش سرزنش نمیکنم ، چون حتی اگر تجربه تلخی هم باشد ،در بزرگ شدن اندیشه من نقش داشته است .
بجز این من هم تنها شعر آخر تو را تکرار می کنم و میگویم :
زانجا که پرده پوشی عفو کریم تست
بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار
سلام .بله همین طوره. ممنونم عزیز مهربان مثل همیشه
رمز رو از کجا باید بیاریم؟
سلام دکتر.خوبید؟چه خبر؟کم پیدایید؟اپ نمیکنید؟ رمز رو ولش کنید. به زودی حذف میشه.
سلام تسنیم خانوم واقعا دلم برای اون بچه میسوزه ولی کار خداست باید شکر گذار باشیم
سلام .من هم همین طور. برای خانواده اش سخته. مادرش همین طور بالای سرش اشک میریخت
اشتباهات یکی دو تا نیست که!!!!!
جناب علامت سوال مثل اینکه مطلب رو خوب نگرفتید.پیشنهاد میکنم یه بار دیگه بخونید که هر چی هست........
سلام تسنیم عزیز و مهربان
برای جمعه ما در خدمتتون هستیم اگر دوست داشتید تشریف بیاورید خوشحال می شویم.
شما چه خانم دکتر مهربونی هستید ! که از بیماری مریضتون اینقدر ناراحت میشوید ! احساس همدردی بسیار خوبه اما الان خیلی کمرنگ شده....
سلام تنفس عزیز.خیلی دلم می خواست بیام ولی بعد مسافت مانع میشه.خیلی دلم سوخت که نمی تونم بیام
برخلاف تصور خیلی ها که فکر میکنند دکترها احساسی ندارند من به خاطر چنین چیزهایی خیلی ناراحت میشم.
شما اگر هم نیاید ، دلتان با ماست ،ازتون قبوله...
خیلی ممنون.حتما سلا منو هم برسونید و جای منو هم خالی کنید. دفعه بعد هم یه طوری قرار بذارید که من هم بیام!البته خودم هم نمیدونم چه جوری!
انشالله ،بابی شود برای برنامه های دسته جمعی معنوی با همدیگر.
چشم ،حتما...
ان شاالله.منتظرم
سلام
درسته خیلی خیلی برای یک مادر تحملش سخته!
سلام بله همین طوره.یک عمر مراقبت از یک بچه معلول.
عمر میگذرد در جویبار لحظه ها
خاطره ها همچو پرستو به اعماق تاریک ذهن کوچ میکنن
این نشانه عمر کوتاه ادم است
پس زندگی را غنیمت شمار
بابت غلط املای معضرت میخوام همون طور که گفتم تنضیماتم به هم خورده بود و اون نوشته رو ٣ بار نوشتم
خواهش میکنم.ایشالا تنظیماتتون!درست بشه.